تاريخ : شنبه 12 اسفند 1391برچسب:دسته گل,داستان,لطیفه,کودکان,, | 9:22 | نویسنده : مجتبی زمانی

شخصی بود بسیار بد شانس ، هرکجا که پا می گذاشت اتفاقی رخ میداد . تااینکه مراسم جشن عروسی دختر ارباب شد و مامورین برای اینکه اتفاقی رخ ندهد او را از شهر یا روستا بیرون کردند و قرار شد عروسی که تمام شد دوباره به آنجا باز گردد .



ادامه مطلب
تاريخ : یک شنبه 29 بهمن 1391برچسب:داستان,یک کلاغ چهل کلاغ, , | 13:17 | نویسنده : مجتبی زمانی

یک کلاغ چهل کلاغ

سلام بچه ها تا حالا قصه یه کلاغ و چهل کلاغ را شنیده اید؟ داستانش رو براتون گذاشتم تا هم یاد بگیریم خودمون یه کلاغ و چهل کلاغ نکنیم و هم حرفهای یه کلاغ و چهل کلاغی رو باور نکنیم.



ادامه مطلب

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد

  • مترجم سایت